:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Sunday, July 27, 2008
بعضي وقتها، بعضي چيزها، باعث بعضي رفتارها ميشه که بعضي ها رو ناراحت ميکنه! ولي با تمام اين حرفها بعضي اوقات نميشه جلوی بعضي از اين رفتارها رو گرفت و بعضي شروع به زدن حرفهايي مي کنن که با خيلي از موارد نرمال مغايرت داره!
...
عجبه که من اينقدر واضح صحبت مي کنم!

: #

--------------------------------------------------------------


Friday, July 25, 2008
شايد واقعا توقع بيجا باشه... ولي گهگاهي آدم يه انتظارهايي داره... برای يه چيزهاي خيلي کوچيک که اگر اوون انتظار برآورده نشه

: #

شايد واقعا توقع بيجا باشه... ولي گهگاهي آدم يه انتظارهايي داره... برای يه چيزهاي خيلي کوچيک که اگر اوون انتظار برآورده نشه خيلي بزرگ ميشن! نمي دونم بايد ناراحت بشم يا نه

: #

شايد واقعا توقع بيجا باشه... ولي گهگاهي آدم يه انتظارهايي داره... برای يه چيزهاي خيلي کوچيک که اگر اوون انتظار برآورده نشه خيلي بزرگ ميشن! نمي دونم بايد ناراحت بشم يا نه... ولي ديروز روزي بود که من انتظار داشتم! (ديروز منظورم همين روزيست که گذشت) شايد هم واقعا بيجهت آدم فکر مي کنه... ولي چون بايد اين حرف دلم رو خالي مي کردم اينجا نوشتمش... نوشتمش که بعد بازهم يادم باشه که من برای چنين روزی يه انتظار کوچيک داشتم و برآورده نشد!

: #

--------------------------------------------------------------


Wednesday, July 23, 2008
يه چيزی که ممکنه ذهن آدم رو خيلي اذيت کنه اينه که حس کني دستت به هيچ جا بند نيست! فرقي هم نمي کنه در چه وضعيتي باشه... چه برای کاری، چه برای کسي، چه برای وسيله ای و چه برای يک جواب يا حرف!
اصولا اينطوريه که آدم همش احتياج به پشتيبان داره... احتياج داره به يه چيزی بتونه تکيه کنه و تاريخ هم اينو ثابت مي کنه... (نه! مثال نميزنم چون اصلا از شروع چنين بحثي خوشم نمياد...) اصولا انسان نيازمنده... نياز به هم نوع خودش داره که بتونه نصف باری که روی دوش داره رو روی دوش اوون يکي بذاره. فرقي هم نميکنه که اوون يکي خودش رو دوشش بار داره يا نه، چون اونم قسمتي از بارش رو روی دوش همراهش ميذاره. هيچ دوشي، هيچوقت بدون بار نيست و با اينکه هميشه ظرفيت باري که روی دوش قرار ميگيره ثابته، بنظر مياد که تحمل بار ديگران برای هر شخص راحتتره و همين امر باعث ميشه که انسانها به يکديگر نيازمند باشند...
ولي وقتي دستت به هيچ جا بند نيست چي؟
وقتي دستت به جايي بند نباشه به اين معنيه که تنهايي... و در تنهايي داری باری رو روی دوش ميکشي که قادر نيستي قسمتي از آن را به ديگری بدی تا قسمتي از بار او را بدوش داشته باشي... دست انساني که به جايي بند نيست را بايد گرفت... بايد زير بازويش را گرفت و بلندش کرد و قسمتي از بار دوشش را برداشت و باری از خود به نداد! آيا انسانها قادرند تنها باری را بردارند و در عوض باری ديگر ننهند؟ کمي فکر کنيد!

: #

--------------------------------------------------------------


Tuesday, July 22, 2008
بعضي ها واقعا عجيب هستند! جدا ميگم... ياد اين سريال امسال عيد مهران مديری افتادم که مي گفت: "آقا من نمي دونم چيکاره هستم و هرچي که هست توو جو گير شدن استادم!" و اگر دقت کنيد خيلي از ما ها همينطور هستيم و توو جو گير شدن استاديم!
چرا؟
اول از همه اينکه به خودتون دروغ نگين! اگر اين حرف من براتون عجيبه اول از همه به عمق وجود خودتون برين و خوب به خودتون و درون خودتون نگاه کنيد... چون خودتون يکي از اين آدمها هستين. بعدش هم... بعضي ها با مقام و بعضي ها با يک وسيله و يا يک شغل، بعضي ها هم فقط به خاطر کسي که با اون رفت و آمد مي کنن! آره به خدا! بعضي ها به خاطر يه آدم ديگه جو گير ميشن... اين موضوع مخصوصا در مورد دخترها صدق ميکنه... کافيه دوست پسرش سوار maxima باشه و فکر مي کنه خودش پرنسس موناکو هستش!
...
خارج از موضوع: دو روز پيش تدريس سيستم مديرت داشتم... يکي از شاگردها با 45 دقيقه تاخير اوومد و شروع کرد با موبايلش بازی کردن... منم وقتي ازش کار خواستم بهم جواب داد که نه! منم خيلي مودبانه گفتم که اگر حوصله اش سر کلاس سر ميره مي تونه بره و اوونم رفت! اين شخص تا دو ماه ديگه از شرکت اخراج ميشه!
...
برگرديم به موضوع... همين شخص که از سر کلاس اخراج شد به اين خاطر توی شرکت کار ميکرد که مدير سابقش هوای اوونو داشت و هر سووتي ميداد براش جمع و جور مي کرد! همين شخص جو گير شده بود... حالا ديگه اين جو چنان گرفته بودش که ديگه داشت تووش خفه ميشد و الان که جو شکسته ديگه خيلي دير شده و بای بای!
برای اين ميگم که خيلي از ماها توی اين وضعيت هستيم و موقعيت و محيط اطرافمون رو درک نمي کنيم... وقتي با ديگران حرف ميزنيم همش سعي داريم نشون بديم که برتر هستيم.. نشون بديم که از همه بهتريم، نشون بديم که ديگران هميشه زير دستمون هستن و اگر هم با کسي هستيم که جو اوونو گرفتيم سعي داريم نشون بديم که عملا اوون شخص آدم مهمي نيست و آدم مهمه خودمون هستيم!
يه خورده بيشتر به رفتارهايتان دقت کنيد... به صحبتهايي که مي کنيد دقت کنيد... لازم نيست همه دقتتون رو ببذارين رو حرف ديگران که بخواهين از اوونا نکته در بيارين! اول دقت کنيد خودتون چه حرفي مي زنيد و چطور رفتار مي کنيد...

تن آدمي شريف است به جان آدميت
نه همين لباس زيباست نشان آدميت

: #

--------------------------------------------------------------


Sunday, July 20, 2008
امروز کلي ول گردی کردم توی اينترنت! آره.. دوباره يه چرخي زدم و به همه pageهايي که قبلا باهاشون سر و کاری داشتم سر زدم... واقعا بايد به بعضي ها تبريک گفت! خيلي عجيبه! چطور ميشه که يه نفر اينقدر قادر باشه "فکر کنه" کار درسته!
خيلي از وبلاگها و نوشته ها بيشتر به bannerهای تبليغاتي هر شخص شبيه شده! و اين نکته خيلي بيشتر در وبلاگهای زنانه ديده ميشه... توضيح ميدم: اگر دقت کنيد مي بينيد خيلي از وبلاگهای زنانه خيلي شاعرانه هستش و جالبتر اينکه نوشته های آنها "کاملا" شبيه همه و تنها کلمات عوض ميشه... دخترهای امروزی اينجا ماشااله همه شاعر و فيلسوف شدن! و بازهم جالبتر اينکه ميشه توی متن نوشته هاشون "متن اصلي اون نويسنده" رو که ازش الهام گرفتن ديد... عملا همه آنها کپي شدن!
...
خب! داد نزنين! نگفته همه دخترها اينجورين... ولي خيلي هاشون هستن!!! آره! راست ميگم... ولي ناراحت نباشين... چون پسرها از شما دخترها بدتراند! يکيش خودم! اين وبلاگ من توش همه چي گير مياد چون دلم ميخواد به همه نشون بدم که "همه کاره" هستم! ولي... ولي امون از دست پسرها که اينقدر ژست و افه دارن توی وبلاگاشون که انگار همشون از کون فيل افتادن! بدتر از همه وبلاگهای سياسي پسران است! همشون آزادی مي خوان که به "زير کمرشون" رسيدگي کنن!!!! به خدا دروغ نميگم! خيلي از نويسندگان وبلاگ سعي دارن با نوشته هاشون جو سازی کنن و خودشون رو به صورتي جذاب نشون بدن که همه فکر کنن پس فردا اگر دنيا از اين رو به اوون رو بشه ايشون شاهنشاه کره خاکي خواهند بود!
...
نکته متاسف کننده در اين جريانات اينه که عملا هيچکس در نوشته های خود صادق نيست! حتي من! (اينو گفتم که بهم فحش ندين!!!) ولي خوب رو نوشته های هر نويسنده دقت کنيد و خواهيد ديد که صداقت در حرفها خيلي وقته که مرده! و همه کپي کننده کساني هستند که در اين راه "معروف" شدن...

: #

--------------------------------------------------------------


Saturday, July 19, 2008
عجب دنيايي شده! والا من که ديگه حاظر نيستم طرف هيچ دختری برم! توی اين چند روز تعطيلي چيزهايي ديدم که اصلا نگو و نپرس!
اول از همه اينکه جاتون خالي بود... خيلي خوش گذشت... خيلي خيلي خوش گذشت... ولي يه اما داره! متاسفانه توی اين چند روز چيزهايي ديدم که باورم نميشد! فکرش رو بکنين که با يه ماشين بنز C350 مدل 2008 رفته باشين شمال... واقعا نمي تونم بگم که چقدر وضعتون فرق مي کنه... چقدر فرق ميکنه؟ نميدونين؟ فقط بهتون بگيم که نظرتون عوض ميشه... وقتي که توی اين ماشين نشستين ديگه هيچکس به شما نميگه بالا چشمتون ابرو! حتي پليس راه! و همه بهتون احترام ميذارن... توی اين چند روز دخترهايي که فکر مي کرديم خيلي خوبن، پولي از آب در اوومدن... و بقيه هم هيچکدوم! بله! هيچکدوم دست رد به سينتون نميزدن (تازه ميذاشتن شما دست بله به سينشون بزنين!!!!) کلمه نه برای هيچکس وجود نداشت... حتي هتل نارنجستان هم بدون ورودی رفتيم! ديگه چي مي خوای؟ توی رستوران تا دم در توالت دنبالمون مي اومدن و ازمون سئوال ميکردن شاش خوبي داشتيم يا نه!!!؟ توی دو روز به اندازه تمام عمر تلفن داده شد و جالب اينکه تا کنون نيمي از اوونها زنگ زدن!!!
...
جالبه نه؟ ذوق کردين؟ ميگين خب معلومه توی بنز نشستي همه تحويل ميگيرن؟! آره... حق با شماست! ولي نکته اينه که چرا "شخصيت" آدم بايد به پول و ماشينش باشه؟ چرا با يه تي شرت کثيف و شلوار کهنه توی بنز بشيني ميشي بهترين آدم دنيا؟! من واقعا برای شعور مردم خودمون متاسفم! برای اين متاسفم که اين همه دختر توی اين مملکت فقط و فقط چشمشون به اينه که ماشينت چيه يا ساعتت و لباسات چه مارکي دارن! نه! نميگم لباس بد بپوش! نميگم تميز نباش! ولي آيا واقعا اين درسته؟! درسته که مردم شما رو با ماشين و پول و مدرک ببينن؟ درسته که فقط چون دکتر يا مهندس هستين و يا ماشين آخرين سيستم دارين در چشم مردم ارزش داشته باشين؟
...
به خدا مردم ما ديوونه هستن! به خدا بايد به اينجور آدمها ريد! آره! بايد بهشون ريد و من همين کار رو خواهم کرد! همه چي به موقع خودش!

: #

--------------------------------------------------------------


Tuesday, July 15, 2008
آخ آخ آخ... خداييش ديشب جاتون خالي!!! اينقدر خوش گذشت... اينقدر خنديديم که نگو و نپرس! به هر حال بازم جاتونو خالي مي کنم! چون امشب هم دوباره دارم ميرم و اين سه روز تعطيلي رو اوونجا خوش ميگذرونم! يووووووووووپي!!
...
حيف شد زنگ نزدي!

: #

--------------------------------------------------------------


Monday, July 14, 2008
ديگه دير شد! فايده نداره...
نه!
خداييش هنوز فرصت هست که برای امشب خبرم کنيد... ولي راستش يه پيشنهادی بهم شد که به هيچ عنوان نميشه ردش کرد!!! برای امشب از طرف يکي از دوستان فرانسوی دعوت شدم به يه مهموني تووووپ برای شب 14 ژوئيه!!! کجا؟ آهان... اونو ديگه بماند! ولي جاتون رو حسابي خالي مي کنم... بزن و برقص و بخور و ديگه هيچي ديگه... چي مي خوای ديگه؟!!! (اون چيزی که نيست و به فکرتون هم ميرسه هم وجود داره! فقط اسم نبردم که مودب باشم!!!) خلاصه اينکه سفارت بي خيال! بچسب مهموني امشب! (خوبيش اينه که حداقل امشب توی هوای خوب و خنک هستيم و نه بيرون و وسط شهر و توی گرما!!!)
خلاصه اينکه تا ساعت شش عصر فرصت دارين خبرم کنيد ببرمتون مهموني! (دارم يکي از دوستام رو مي برم و جا دارم دو نفر ديگه هم ببرم!)

به هر حال جاتون خالي خواهد بود...
اگر خواستين بياين حتما خبر کنيد!

To whom it may concern!

راستي، ديدي ديگه جواب ندادی؟! پس معلومه ازم خوشت نمياد و دوستم نداری!!!!!! اقلا بيا بريم مهموني! خداييش کلي خوش ميگذره!

: #

--------------------------------------------------------------


Sunday, July 13, 2008
موضوع اول: نبود؟ نه؟ هيچکي نيست بياد باهم بريم سفارت؟
موضوع دوم: والا من که منظور کامنت دو پست قبلي رو نفهميدم! به خدا راست ميگم... الان هم هنوز جلومه و دارم نگاه مي کنم مي بينم هيچي نمي فهمم!!! به خدا هرچقدر نفهم باشم ديگه اينقدر نفهم نيستم!!! آآآآي... يکي پيدا بشه به من توضيح بده!
...
نکاتي که نفهميدم:
- چيو سخت ميگيرم؟ به خدا من سخت نميگيرم!!! نمي دونم چيه که دارم سخت ميگيرم!
- خودت گفتي دلت خنک شده! من که نگفتم "باعث" دل خنکي ميشه! تو گفتي!!!
- اگر "دل تو" خنک شده... و يا اگر قراره که فقط دل تو خنک بشه... چه ربطي به بقيه داره که بخوان سرما بخورن؟!؟!!
- با در نظر گرفتن اينکه اصولا من سخت نميگيرم... حالا که خوشت مياد که من سخت بگيرم... پس آيا بالاخره تو از من خوشت مياد يا بدت مياد؟؟؟
- بقيه کيا هستن؟
- خودت حالت خوبه؟ چه خبر؟ کار و بار خوبه؟ خيلي وقت بود ازت خبري نداشتم (از تولدت به اين ور) اميدوارم خوب باشي... خيلي خوشحالم کردی کامنت گذاشتي...
- آيا بعد از نکته بالايي دوباره کامنت خواهي گذاشت؟ يا اينکه يهو ميگي اصلا به من چه اين پسره چي ميگه و گور جد و آبادش؟
...
ديدين؟ ديدين چقدر يه دوتا جمله کوچيک يه عالمه سئوال بزرگ ايجاد کرده؟ آآآآي... يکي برام توضيح بده! والا من که سر در نميارم! همه اين نکات خيلي مهم هستن و حيف هستش که در موردش صحبت نشه! و از طرف ديگه... دقت کردين که فقط دارم چرت و پرت توی اين پاراگراف آخری مي نويسم که فقط صفحه رو پر کرده باشم؟ چرا؟ چرا مي خوام صفحه رو پر کنم؟ خب دليلش اينه که مي خوام از لحاظ ديد خواننده شکل پاراگرافها قشنگتر به چشم بياد و به نظر بياد که من خيلي دانشمندم و بلدم زياد بنويسم و فقط با سئوالهای کوتاه نمي خوام سر و ته اين پست رو هم بيارم...
خب، بسه ديگه!!!

مخلص

: #

--------------------------------------------------------------


Wednesday, July 09, 2008
کسي هست بخواد برای جشن چهارده ژوييه با من بياد مهموني سفارت فرانسه؟ يه کارت دعوت دارم برای يه خانم و شوهرش!!! خود شوهره هست (که شخص بنده باشم!!!!) مونده يه خانم گير بيارم که بريم اونجا... تنها حال نميده! بايد برم بچسبم به رئيسم و اصلا حوصله ندارم اوون شب رو بچسبم بهش!!!

: #

--------------------------------------------------------------


Tuesday, July 08, 2008
آب ميشم برای اوونايي که اينقدر راحت دلشون خنک ميشه! آره... جدي ميگم... خيلي خوبه که ادم اينقدر راحت باشه و با چيزهاي خيلي کوچيک زود شاد بشه و به قول معروف دلش خنک بشه! با تو هستما!!! آره بابا... خود خودت... قربونت برم که اينقدر راحت دلت خنک ميشه! بازم برات قول ميدم که عوامل دل خنکي اينجا بنويسم که حسابي توی اين تابستون راحت و خنک باشي! فقط مواضب خوت باش.. اصلا دوست ندارم "سرما" بخوريا!!!

: #

--------------------------------------------------------------


Sunday, July 06, 2008
هي! بازم Firefox رکورد شکوند! ايندفعه منم جز دانلود کننده ها بودم!!! از هشت ميليون و انديدانلود يکيش مال منه!!!!

: #

--------------------------------------------------------------


Tuesday, July 01, 2008
به خودم حال دادم... رفته بودم يه xbox360 بخرم... جاش اينو برای خودم خريدم!!!
HTC - Touch Cruise "Polaris"


رفتم iPhone هم ديدم... بهتون رک و راست بگم اصلا به صرفه نيست آدم پول برای iPhone بده! و با همون قيمت اين HTC نه تنها همون کار ها رو هم ميکنه... بلکه کلي هم امکانات بيشتر داره! به نظر من توی خريدهای گنده و قيمت های بالا بسيار به صرفه هستش... مخصوصا که يه گارانتي درست و حسابي هم داره!
خلاصه اينکه اگر پول دارين برين HTC بخرين و مدل جديدش هم که HTC - Diamond هستش بسيار زيبا و کار درسته!
HTC - Touch Diamond


: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::