:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Wednesday, March 27, 2002
يكي بود يكي نبود!
يه مرد تنها در گوشه اي از دنيا براي خودش به دنبال كار و كاسبي خودش بوده! امان از اين زندگي! اين مرد حقير براي خود به تنهايي در دنيا زجر مي كشد و هيچي نداشت مگر يك دستگاه رايانه. اين مرد به خودي خود كسي بود مشهور ولي از دنيا هيچ چيز نمي خواست چون دنيا با او دشمن بود. او به تنهايي در كنار خانه خود براي خود به كارهاي خود مي پرداخت ولي روزي از روزها او آمد. او مردي پليد و شيطان صفت بود. او شر را براي همه مي خواست و براي خود از غم ديگران شادي مي ساخت. سامان بود كه آمد و زندگي را بر جهانيان تلخ نمود. سامان بود و با خود سياهي آورد. او مردي بود بي دين و بي ايمان. سامان شر اين دنيا و آن دنيا بود. سامان زجر اين دنيا و آن دنياست. آن مرد حقير در گوشه خانه خود در رابطه با دهكده جهاني با سامان آشنا شد. نمي دانست كه سامان كيست. نمي دانست كه چه خطرهايي دارد. سالها آن مرد حقير زندگي آرامي داشت ولي زندگي او در خطر بود و آسايش او با اين آشنايي داشت از ميان مي رفت. سامان در طي مدتي كوتاه نه تنها او را از زندگي سير كرد بلكه خانه و كاشانه او را نيز تحديد نمود.
سامان خطريست بس بزرگ كه در آن آينده اي ديده نمي شود. سامان تاريك است و تاريكي او جهان گير. سامان ظالم است و ظلم او همه گير! او بر دنيا ظلم مي كند و انسانها را آشفته مي سازد. آن مرد حقير نيز از مظلومان ظلم اوست! آن مرد حقير از دست سامان زجر مي كشيد… سامان او را شكنجه مي داد. سامان او را به ذلت رسانيده بود. اما سامان نمي دانست كه حقيقتا او كيست. او فقط مردي تنها نبود. او بزرگ بود در انديشه و در كار و بزرگ بود همچون كوهي در برابر كاه. او سامان را شناخت و پرده از چهره پليدش برداشت. سامان ديگر جايي براي مخفي شدن نداشت. سامان به آخر راه رسيده بود. آن مرد حقير و ضعيف چنان در برابر او ايستاد كه سامان را مات كرده بود. سامان ديگر نمي توانست بر او ظلم براند. سامان مانند موجودي حقير در كناري افتاد و زجه ميزد! سامان به خاك سياه نشسته بود چون آن مرد حقير با تمام ناتوانيش چنان بر او ضربه مي زد كه سامان فرصت پاسخگويي نيز پيدا نمي كرد. آن مرد حقير با سامان چنان كرد كه سامان از دنيا بليطي مستقيم و يكطرفه به سوي آخرت گرفته و راهي آنجا شده! سامان حقير شده بود و ديگر ناي مقاومت نداشت. سامان مرد و دنيا از شر او در امان ماند.

نتيجه اخلاقي:
وقتي اينكاره نيستي نبايد زياد به مخت فشار بياري. جون به جونت كني اين كاره نمي شي!


: #

بشنو از ني چون حكايت مي كند!
گويند كه حكيمي در شهر تهران مي بود و همواره مي گفت داستاني كه گويند آنرا از نسل به نسل در خاندانش شنيده و همواره بر رهگذران تعريف مي نمود. داستان او شرح حالي است از آنچه مي گذشته در زمانهاي دور بر مردماني كه مي زيستند در سرزميني كه نامش ايران بوده و و در شهري كهن كه يزد ناميده مي شده. در اين شهر كهن دكاني در بازار بوده كه در آن جواني بر كار خود آموزش مي ديده كه از سواد و ادب بي نصيب مي بود. اين جوان را كه مي ناميدند سامان در اين دكان مردمان شهر را به دهكده جهاني متصل مي ساخته و از اين راه درآمدي كسب مي نموده. روزي از روزها از راه اين اتصال خود توانست با جواني از شهر تهران مصاحبت نمايد و از اين طريق بر فضل او افزوده شد و دانشش فزوني يافت. آن جوان تهراني بر آن شاگرد سواد آموخت و ادب داد او را كه از اين پس او با مردمان شهر خود با طراوت و اخلاص نفس رفتاري گشاده داشته مي بود. سالها آن سامان با جوان تهراني آداب و رسوم مي آموخت و هر صحبت براي او فرصتي براي افزايش بر دانايي او مي شد. مدتها بعد آن شاگرد از استاد جدا شده و به راه خود در شهر يزد به كسب پرداخته و با كمك از دانش استاد به مقامي رسيده بود. در دكان خود بهره از نوين روشهايي مي برد كه Wireless مي ناميدنش و پز همي مي داد بر ديگران كه دارد در دكانش تكنولوژي برتر از ديگران. چندي از دوري آن دو (شاگرد و استاد) همي مي گذشت كه باز از طريق دهكده جهاني باز يكديگر را يافتند. استاد با فروتني با او هم صحبت شده و شاگرد با غرور از دانشش بر استادش پز فراوان همي مي داد. گفته شده كه در دهكده جهاني مكانيست كه از آن براي نگارش استفاده فراوان برده شده و در آن مكان هر شخص تواند كه نويسد آن چه مي خواهد كه بر ديگران گويد. شاگرد در اين مكان صفحه اي براي خود اختيار داشته كه در آن پز مي داد و مزخرفات بر مردم همي مي نمود. چنان بر خود مغرور گشته بود كه ديگر ناسزا را نيز بر استادش روا داشته و بر او پرخاشگري مي كرد چنانچه هر روز از اين نظر استاد را حقير ساخته و بر او مي تاخت. اما نمي دانست كه از فوت و فن كار استاد حربه اي را بر او نياموخته بود تا روزي بر او آشكار سازد و از اين راه غرور او را بر زمين ريزد. گويند كه ياران استاد هر روز به استاد التماس مي كردند كه آن حربه را بكار گيرد و شاگرد را بر زمين كوبد ولي استاد فروتن از اين رو كه چنان دل رحم بود كه دست بر آزار هيچ جنبنده اي نمي نمود از اين كار خود داري مي كرد و بر يارانش مي گفت كه شاگرد دلي پاك دارد و روزي رسد كه بر سر عقل آيد. ولي از شاگرد مي رسيد فقط پرخاشگري و از استاد تنها فروتني. آمده است كه با گذشت زمان شاگرد هنوز بر استاد مي تازد و استاد هر روز بر او ادب مي آموزد كه اين است نشان فروتني استاد بر شاگردي گستاخ. روزي كه استاد از او پرسيد اي شاگرد ادب از كه آموختي؟ چنان شاگرد بر استاد نمود كه از بي ادبان. پس استاد گريست بر حال او كه نتوانسته بر او ادب آموزد كه چنين مخاطب قرار گرفته بر سخنان استاد كه پس شاگرد راه بي ادبان گرفته و از حقيقت دور گشته است.
آمده است كه:
سامان بد خوش نگردد هرگز چونكه بنيادش بد است.

نتيجه اخلاقي:
به جاي اينكه با اين جور آدما كل كل كنيد بيرن بزنين دهنشوونو سرويس كنين!

: #

--------------------------------------------------------------


Tuesday, March 26, 2002
سلام!
به كوري چشم دشمنان ما هم برگشتيم! جاتون خالي اين چند روزه خيلي خوش گذشت! اينقدر شكم چروني كرديم كه نگو و نپرس!!! از آجيل و شيريني گرفته برو تا غذاي نذري امام حسين! ماشاالله شكممون زده بيرون شديم مثل حاجي ها فقط مونده يه حجره تو بازار بگيريم كه موضوع رو حل كنه… حالا از همه اينا گذشته امروز اومديم سر كار (اولين روز كاري سال جديد). صبح كه تو خيابونا هيچكي نبود! نمي دونم چرا ماهارو زوركي آوردن سر كار نذاشتن يه خواب حسابي بكنيم و يه چرت اساسي بزنيم!!! ولي به هر صورت امروز رو كه بيچاره شديم و اينطور كه بوش مياد قراره فردا رو هم بيچاره تر بشيم!
از اين حرفا بگذريم! برسيم به اصل موضوع كه خوردن و شكم چراني باشه! انگار مردم مجبورن كه هرچي جلوشونه بخورن! خب نخورين! مگه مجبورين يه جوري بخورين كه بعدش دل درد بگيرين! در مورد آجيل و تخمه كه نگو! ملت اينقدر بي جنبه بازي در ميارن كه آخرش مثل كوره داغ ميشن و شب خوابشون نمي بره! بعدش هم يك ريز نق مي زنن كه واي مردن از دل درد!!! والا راستشو بگم ما كه واقعا مرديم از بس خورديم! امروز صبح كه اومدم سر كار حس مي كنم اينقدر سير هستم كه مي تونم سه روز تو صحرا بدون آب و غذا زندگي كنم! هي هم نگين تقصير خودمه! نخير! تقصير من اصلا نيست! تقصير اين فك و فاميله كه تو يه روز كه ميري پيش سه چهار تاشون همشون فكر ميكنن كه اگر برات شيريني ميارن و تو نمي خوري يعي اينكه دوسشون نداري يا باهاشون لجي يا بهشون بر مي خوره كه چرا براي فلاني چيزي آوردم و نخورد! بابا به خدا شكم آدم هم اندازه داره! اينقدر تارف نكنين! من كه تو دو روز اول ديگه از تو گوشام داشت شيريني و ميوه ميزد بيرون!
يه چيزه ديگه هم هست كه بعدا ميگم… فعلا رووم نمي شه!!!

مخلص همگي

: #

--------------------------------------------------------------


Wednesday, March 20, 2002
اينم آخرين در سال 1380
بالاخره امسال هم گذشت و ما باز هم اسير اين سامان مونديم!!!
به هر حال براي كليه دوستان و آشنايان و حتي كساني كه نمي شناسيم و ميان گهگاهي به اينجا سركي ميكشن آرزوي سال نوي خوب و خوش و خرم داريم! اميدواريم كه همگي سال خوبي را شروع كنيد و هميشه شاد و شنگول باشيد!

آخرين نتيجه اخلاقي سال 1380
جون به جونش كنسد اين سامان درست بشو نيست كه نيست!

: #

--------------------------------------------------------------


Monday, March 18, 2002
با سلام...
به زودی عيد مياد و کلی می رين شادی ميکنين!!!
من فعلا در همينجا به همگی سال نو رو تبريک می گم و برای همتون آرزوی موفقيت و سال خوبی رو دارم!!! تنها چيزی که باقی ميمونه اينه که اميدوارم اين سامان اين سال جديد که شروع ميشه يه خورده سر عقل بياد و خدا بهش عقل بده و به ما هم يه پول حسابی!!!

سال خوبی داشته باشيد و هميشه شاد باشيد!

نتيجه اخلاقی:
سالی که نکوست از Weblog اش پيداست!!!

: #

--------------------------------------------------------------


Sunday, March 17, 2002
ترافيك شهري!!!
خدا واقعا يه چند سال ديگه به ما تهروونيا رحم كنه! امروز بيرون كار داشتم و كل كار من بايد يه چهل و پنج دقيق يا حداكثر يك ساعت طول ميكشيد!!! ولي چشمتون روز بد نبينه! من فقط يك ساعت رفتنم طول كشيد! برگشتن بماند كه چيز ديگريست!!!
من نميدونم حالا كه قبل از عيده چرا يهو همه ريختن بيرون! خب برين خريدتون رو زودتر بكنين كه يهو قبل از عيد يادتون نيوفته! تازه تمام اوون مسيري رو كه من رفتم هيچ ربطي به خريد نداشت!!! همش محله هاي اداري بود! خدا مي دوونه چي تو سر مردم ماست! اصلا از مشكلات بگذريم! چرا اينقدر جمعيت اين شهر زياد شده؟! معلوم منيست اين همه آدم از هر گوشه كناري پا شدن اوومدن اينجا چيكار!؟!
بذار بهتون بگم ده سال ديگه تهرون چطوري ميشه! اصلا تصورش سخت نيست و خيلي هم ممكنه! ده سال ديگه اين شهر عين بمب صدا ميكنه!!! و مي تركه..!!! همه راحت ميشن! ديگه نه آب خواهيم داشت… نه برق… نه گاز… نه هوا… و نه حتي جاي راه رفتن! اصلا من نمي فهمم چرا به جاي اين شهر اين پسره نمي تركه! منظورم اين سامان است!

نتيجه اخلاقي:
همانطور كه قبلا گفتم سامان مشكل بزرگ اين كشور است!

: #

--------------------------------------------------------------


Friday, March 15, 2002
بازم منم!
امروز ميخوام بهتون آموزش بدم ... آره بابا منم يه چيزايي بلتم!!! به هر حال هرچي باشه خيلي وضعم از اين سامان بهتره... يكي توو Message Board پرسيده بود كه چطوري ميشه كه يه عكس اينجا ها جور كرد... خب جوابش خيلي آسوونه! با يه كد HTML ... اوهوي سامان يواش... مي دونم تو هم همينو گفتي!!! ولي كدووم كد؟؟؟؟ هان؟ خداييش بگوو!! كي از اون جواب تو چيزي سر در مياره؟؟؟ هان؟؟؟؟
خب برسيم به اصل مطلب... من در اينجا يه نمونه از كد رو براتوم ميذارم كه شما از اوون استفاده كنيد! اولا اينكه كستون بايداز طريق اينترنت در دسترس باشه... يعني اينكه يه آدرس اينترنتي داشته باشه و سپس به همراه كد HTML كه در زير نمونه آن را خواهيد ديد بايد در Template صفحه Blog خود (در صورتي كه مي خواهيد عكس مورد نظر جزئي از دكور باشد!!!!) يا در متن Blog آورده شود. كد مورد نظر به صورت زير مي باشد:
"img scr="http://home.graffiti.net/silmarilis/image.gif
توجه كنيد كه اين كد بايد بين < و > قرار بگيرد.
كه در قسمت آدرس سايت بايد آدرس كامل مكاني كه تصوير در آن قرار دارد داده شود به علاوه اسم فايل تصويري باز هم به صورت كامل.. يعني پسوند gif و يا jpg و يا هر چيز ديگر را هم داشته باشد. در هر حال اينجا رو هم يه نيگاه بندازين!!!
حالا ديدي آقا سامان چطوري بايد توضيح داد؟؟؟

ما مخلصتيم البته هزار تا!!!!
چاكرات

: #

سلام...
ببينم كسي امروز اين كارتون پوكوهانتس رو نديده!!؟؟؟ هان؟ چيه؟ خب دلم مي خواست ببينم نشد!!! حالا چرا نق مي زنيد؟؟؟

مخلصات فراوان!

: #

--------------------------------------------------------------


Tuesday, March 12, 2002
كار نيكو كردن از پر كردن است!!!
امروز يكي از دوستامو شير كردن كه Blog بنويسه!!! يه خوبي داره... چون دوست و موست زياد داره و ما هم تو صفحه اش لينك داريم ممكنه ما هم پر بيننده بشيم!!! كلي به معروفيتموون اضافه ميشه!!!
خب هنوز چيز زيادي تو صفحه اش نيست... ولي يه سري هم به اوونجا بزنين يواش يواش پر ميشه! منم فعلا برم ديگه به كار و زندگي برسم براي امروز تفريح بسه!
ICEMOON
نتيجه اخلاقي:
امروز نداريم!!! نميشه كه هر روز نتيجه اخلاقي داد!!!

: #

خدايا (دعاي سال نو)
امروز براي اينكه با مباني پايه اي سال نو و نوروز آشنا بشين دعاي سال نو را براي شما در اينجا مي نويسم تا شما هم اين مراسم را به نحو احسن بگذرانيد!

خدايا من تو را شكر مي كنم كه در سال گذشته تنمان را سالم نگهداشتي.
خدايا من تو را شكر مي كنم كه ما را از شر دشمنان در امان نگهداشتي.
خدايا من تو را شكر مي كنم كه زندگي شادي و دور از بدي براي من فراهم كردي.
خدايا از تو مي خواهم كه در سال نو ما را از شر ابليس بزرگ دور نگهداري.
خدايا از تو مي خواهم كه مرا ياري كني تا در نبرد بزرگ ضد ابليس پيروز گردم.
خدايا دشمنان را از سر راه ما بردار.
خدايا اينترنت را ارزان بنما.
خدايا دوست دختران فراوان از طريق اينترنت براي ما جور كن!
خدايا سيستمهاي Wireless را تخريب بنما.
خدايا يه خط پر سرعت (300 MB/s) به ما عطا بفرما.
خدايا اين سامان بي سامان را سمان بده!

خب حالا كه همتون اين دعا رو ياد گرفتين شعار سال نو رو هم براتون مي نويسم كه بدونيد چطور بايد در سال نو رفتار كنيد.

در رفتار روزانه خود دقت كنيد تا مبادا به نا سامان برخورد كنيد.

موفق باشيد.
مخلص


: #

--------------------------------------------------------------


Monday, March 11, 2002
امروز اوومدم فقط پوز اين سامان رو بزنم و برم!!!
همگي اينجا كليك كنيد

: #

اينم فقط براي پوز اين سامان رو زده باشم... حال كنين ببينين چقدر پسره خوش تيپه!!!

: #

--------------------------------------------------------------


Sunday, March 10, 2002
سلام!
امروز كلي بهتون افتخار دادم! يه عكس خانوادگي از خودموون گذاشتيم برين حال كنين! راستي من ديروز كه مطلب تاريخي در مورد ايران گذاشتم اين سامان شروع كرد به آزار و اذيتمون… واقعا آدم تعجب ميكنه! واقعا كه درسته وقتي قديميا مي گفتن كه:
اصل بد نيكو نگردد چونكه سامانش بد است!!!

مي تونين با اين آدرس تماس بگيرين: silmarilis@graffiti.net
در ضمن… اين آدرس www.graffiti.net بهتون 20 مگابايت فضاي ميل (2 مگابايت آپ لود ميل) و وب ميده! خيلي هم سريعه و همه چيز هم توو خودش داره حتي Chat Room … برين حال كنين!


: #

--------------------------------------------------------------


Saturday, March 09, 2002
رو كه نيست… روميزيه!!!
والا بعضي ها فكر كردن خيلي كارشوون درسته! براي ما كلاس ميذارن! كلاس تاريخ و جغرافي!!! اگر فكر كردين كه ما ها بلد نيستيم حالا بهتون نشوون ميديم!!!

تاريخ ايران
ايران كشور باحاليه! خيلي تووپه! از قديما هم بوده! خيلي آدماي خوبي داره! ولي يه مشكل اساسي داره و اوون اينه كه يه نفر به اسم سامان داره. اين سامان بر خلاف اسمش اصلا آدم بي سامانيه! همش ادعاش ميشه! در تاريخ آمده كه:
اي سامان اي سامان تو را چه به اين حرفا
اگر سامان داشتي كه نميومدي اين طرفا
مرد بي سامان نيست جايش در اين دنيا
سرتو كج كن زود برو از اونطرفا!!!

خلاصه اينكه كشور زيباي ما مي تونست يك كشور ايدآل باشه به شرطي كه يه فطوايي زد اين سامان صادر ميشد كه همگي مردمان (از مادها تا اشكانيان) از دستش راحت مي شدند!!! يه ضرب المثل قديمي هست كه ميگه:
سامان نگو بلا بگو… يهو برو رضا بگو…!
بله دوستان اين سامان يه داداش داره به اسم رضا كه خيلي پسر ماهيه! اصلا نمي دونم اين دوتا چطوري داداش شدن! در تاريخ هم نامي از اين اتفاق ناگوار كه براي رضا افتاده نيامده است و در پرده ابهام مانده. در سرتاسر دنيا دانشمندان بزرگي كه در مورد تاريخ ايران تحقيق مي كنند هنوز پرده از اين راز بزرگ برنداشته اند! اين سامان كه اين همه براي مردمان تاريخي اين سرزمين دردسر ساز بوده هنوز در قيد حيات است و نمي دونيم كه چطور ميشه از شر او خلاص گرديد!

سامان جوون از بدو وجودش در سرزمين ايران تنها عامل بدبختي هاي بزرگ در دنيا نيز بوده! طاعون بزرگ قرون گذشته اروپا و قتل عام سرخپوستان آمريكا را نيز زير سر اين شخص مي دانند…

نتيجه اخلاقي:
از يابنده درخواست مي شود حكم اعدام را در مورد اين شخص اجرا نمايد!

: #

--------------------------------------------------------------


Friday, March 08, 2002
هان؟چيه؟؟؟
خب ما هم آدميم... دلمو مي خواد خوش بگذرونيم... مگه چيه؟ چند روز نبوديم هي گير دادين!! خب رفته بوديم دختر بازي! بايد از آلان به فكر تعطيلات عيد بود!! چشم ندارين ببينين؟ حسود! تازه جاتوون خالي... دوتا تور كرديم تا چشمتون بزنه بيرون!!!
راستي امروز صبح بازم رفتم تلويزيون رو روشن كرديم ديديم كارتون Pokohantes داره! واي نگو كه خدا بوود... من از كليه طرفدارات فيلمهاي جنگ ستارگان دعوت مي كنم حتما اين كارتون رو ببينن... امرو يه جنگ ليزري داشتن كه نگو... فقط آخرش رو سووتي دادن كه جادگر بدجنسه نيومد به Pokohantes بگه: دخترم من مادر تو هستم... Together we can rule the tributes... از دست اين كارتوونها... به خدا آدم لال ميشه!!!
راستي امسال عيد جدا ميخواين چيكار كنين؟؟؟ شما رو جوونه جدتوون ما رو دعوت كنين چون اصلا تو خوونه نشستن حال نمي ده!!!!

فعلا چاكريم

: #

--------------------------------------------------------------


Saturday, March 02, 2002
بودن يا نبودن!!!
جاتوون خالي ديشب به يجور به قول خارجي ها Gathering دعوت شده بوديم! زياد نبوديم كلا مي شد هفت نفر از دوستان قديمي و سابق كه ناگهان دور هم جمع شده بوديم! گروهمون تشكيل شده بود از ما (آتيل و پاتيل) صاحب خونه و آبجي محترمه و يه شخصيت معروف (بسيار معروف… جدا معروفه خالي نمي بندم) به همراه GF متعلقه و يك نفر كه قرار بود به همراه والده تشريف بيارن!!!
اصلا قرار بود ما اين والده رو ببينيم! مهموني طوري تنظيم شده بود كه والده رو بعد از دو سال ببينيم چون هنوز هيچكس ايشوون رو نديده!!!
خلاصه اينكه كلي نشستيم و از گذشته حرف زديم و كلي با خاطراتمون خوش گذرونديم! و اما در سر شام كار به غيبت كشيد. بله قربان غيبت! به به! چه شيرينه غيبت كردن!!! از مدتها يه ضرب المثلي بين ما دوستان قديمي رايج بود بود كه مي گفت: آدم بايد هميشه تو جمع حظور داشته باشه چون خواهر غايبين …!!! خلاصه ديشب هم غايبين ما خواهرهاشوون …!!! و اما موضوع اصلي والده همون دوست مشكوك…
با هزار بدبختي اين Gathering جور شده بود و آخر سر اين رفيق ما موفق شد كه ما رو دودر كنه و والده مربوطه رو با خودش نياورده بوود! البته چون خودش در جمع حظور داشت نشد كه بساط غيبت رو به راه كنيم! ولي اين رفيق ما با اينكه ديشب هم ضرب المثل معروف يادآوري شد از همه زودتر از مهموني رفت!!!
چشمتون روز بد نبينه! به محض اينكه پاشو گذاشت بيرون… خواهرش رفت هوا!!!!!!! تازه بعد از مدتها متوجه شديم كه نه بابا اين خودش يه موضوع غيبته! و ما ها که مدتها بود كسي رو براي غيبت نداشتيم متوجه شديم كه رفيق بقل دستي خودموون اصل سوژه است كه مي تونه به تنهايي يك سال تمام موضوع غيبت باشه! در ضمن تصميم بر اين گرفته شد كه ديگه جايي دعوتش نكنيم چون اگر بياد ديگه نمي شه با خواهرش بدرفتاري كرد و ديگه موضوع غيبت هم از بين ميره!

نتايج اخلاقي:
اولا سعي كنيد هيچوقت خواهر نداشته باشيد!
دوما اين دوست ما هم خواهر نداره!!
سوما چون داشتن يا نداشتن خواهر فرقي به حالتون نداره بهتره هميشه آخرين نفر از مهموني برين بيرون!!!

: #

--------------------------------------------------------------


Friday, March 01, 2002
بچه هاي ايران!!!
امروز (جمعه صبح) يه خورده زود از خواب پا شديم و رقتيم تلويزيون رو روشن كرديم! شبكه دو سيما برنامه كودك داشت!!! هيچوقت نشستين برنامه كودك ببينين؟؟؟ من از بچگي عاشق كارتون بودم و هنوز هم هستم و هرچي كارتون تو سينما در بياد رو سعي ميكنم گير بيارم و ببينم (راستي كسي كارتون SHREK رو داره به من قرض بده؟؟؟) ولي امروز صبح هم كارتون ديدم!!! چشمتون روز بد نبينه... من نمي دونم تو اين راديو تلويزيون چي فكر مي كنن كه برنامه هاي اينطوري براي بچه ها ميذارن!!! به خدا آدم اين كارتونهاي سانسور شده و كاملا از نو مونتاژ شده و بي ربط رو كه مي بينه تازه ميفهمه كه چرا بچه هاي ما دختر بازيشون بهتر از كارهاي بچه گوونشوونه!!! والا راست ميگم خب! برنامه كودك كه چيزي نداره همش دري وريه! تلويزيون هم كه تعطيله! خب بچه بدبخت ميره كاراي ديگه ياد ميگيره! بعدش هم كه بزرگ ميشه تبديل ميشه به Don Juan محله و سر كوچه زنجير ميچرخونه و براي دخترا سووت مي زنه! دختره هم كه از همين مسير برنامه هاي تلويزيوني گذشته در جواب سوتهاي پسره يه خروار فحش با كلاس به ننه باباي پسره ميده!!!
خداييش يه جمعه بيدار شين اين كارتون Pokohantes رو كه تلويزيون ميذاره نيگاه كنين!!! من كه نمي دونستم يه دختر مي تونه اين همه مردو جواب گو باشه و از همه مهمتر اينكه يادگرفتم كه سرخپوستها همشون خداي يگانه مي پرستيدند...!!! بعدش بياين از يه بچه ايراني بپرسين كه رشته كوهاي Rocky كجاست!!! ببينين اصلا اين همه ميگيم مرگ بر آمريكا ميدونيم اسم رشته كوهش چيه؟؟؟؟

واقعا دردناكه!

مخلص

: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::