:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Monday, September 30, 2002
يک درخواست بسيار مهم!!!
خواهشمندم اگر هر کسی يه سايت MP3 می شناسه که بشه توش آهنگ T.A.T.U به نام They are not gonna get us پيدا کرد و لينک فعال برای Download داره اون لينک رو برای من بفرسته حالا يا با Email يا از طريق Yahoo Messenger به آی دی atil_o_patil يا هر طور که خودتون می دونين. آهنگ اصلی به زبان روسی است ولی هرطور که گيرش بيارين خوبه. خدا بهتون عمر و عزت بدهد. خيلی مهمه که بتونم اين آهنگ رو گير بيارم... ممنون ميشم کمک کنيد...

مخلصات

: #

--------------------------------------------------------------


Sunday, September 29, 2002
سئوال مهم...!!!
چی ميشد منم می تونستم Batman بشم؟!؟؟!
...

: #

نتيجه مهم...!!!
من ذاتا مورد دارم... هميشه يه چيزی يه جاييم ميلنگه!!!
...

: #

--------------------------------------------------------------


Saturday, September 28, 2002
آتشفشان
دو تصوير به يک اسم از دو نقاش مختلف! هنر نزد ما ايرانيان بود و رفت!!!





: #

راستی...
در ضمن ياد آور ميشوم که ORCLAND به روز شده!!!

: #

بازگشت!!
بازم من چند روزی نبودم... ولی ايندفعه ديگه کلی حال کردم... می بينم که آب از آب تکون نخورده و اين سامان هم صداش بند اوومده و ديگه سخن ورانی نکرده!!! همين درسته! اصلا اين سامان حرف نزنه دنيا در آرامش به سر خواهد برد. بعدش هم بگم که عجب جايی بود اين ارگ جديد... بابا اصلا وسط صحرا يه شهر آباد ساختن!!! خدا می دونه چقدر قراره دوام داشته باشه ولی فعلا که بيشتر به شهر ارواح شبيه بود... آدم که هيچ پرنده هم توش پر نميزنه!!! اصلا من بعيد می ونم پرنده های اونجا پر بزنن... خلاصه اينکه سوقاتی موقاتی هم تعطيل.. به قول يکی از همکاران... خرما که نمی فروشن... پرتقال که دست نيومده... فقط می مونه ترياک که انگار به وفوور (وافور) يافت می شود... تازه خودشون ميگن که ترياک ديگه حال نميده.. فعلا مد هرويينه!!! والا ما که نفهميديم اينهمه مبارزه با مواد مخدر سيستمش چطوری کار ميکنه که اينقدر راحت و به وفوور ميشه اينطور چيزا رو گير آورد!!! خدا خودش به مردمه ما رحم کنه... البته قابل توجه اينکه همه اين چيزا زير سره استکبار جهانی و آمريکای خونخوار و انگليسی هاست... راستی در ضمن مرگ بر اسراييل (تا هستيم بذارين به همه يه فحشی حواله کنيم)...

مخلصات

: #

--------------------------------------------------------------


Monday, September 23, 2002
اين دوتا عکس هم از من داشته باشين شايد يه خورده لبخند رو لباتون بياد.





مخلصات

: #

--------------------------------------------------------------


Sunday, September 22, 2002
برگشتم!!!
يه چند روزی نبودم... اين مرتيکه هم هرچی دلش خواسته بهم گفته... عجب دنيايی شده... حالا بايد يه سری اعترافات کنم... اول از همه اين سامان راست ميگه... من ايدز دارم... ولی مهم اينه که من ايدز رو از کی گرفتم... خب باشه اعتراف می کنم... ايدز رو از خود اين سامان گرفتم. تعجب نکنيد... نه! از اون کارای بد بد نکردم... ولی خب اين پسره خودش ايدزه! هرکی از کنارش رد بشه ايدز ميگيره... خب منم يه مدتی با اين بابا رفت و آمد می کردم... گناهم چيه؟؟!! دستش که بهم رسيد ايدز گرفتم!!! خدا خودش به بقيه اطرافيانش رحم کنه!!! از من که گذشت.. ولی بهتون بگم که از طريق ايميل و وبلاگش هم ايدز پخش می کنه!!! از ما گفتن بود.!!!

مخلصات!

: #

--------------------------------------------------------------


Saturday, September 14, 2002
هفته را خوب شروع کنيم...
اول از همه اينکه خيلی وقته که اينجا ننوشتم... از بس که وبلاگ دارم گهگاهی يکی دوتاشونو فراموش می کنم!!! ولی امورز که اول هفته است بايد هفته را با قدرت تمام شروع کنم... برای همين هم شروع هفته را با مرگ بر سامان جوون شروع می کنم... اينطوری مطمئن ميشم که هفته بسيار خوبی رو خواهم داشت. اصلا هرکسی که اول هر هفته يا حتي هر روز صبح که بيدار ميشه يه مرگ بر سامان جوون بگه روزش درخشان ميشه... اينطوری ما هم يه شانسی پيدا می کنيم بلکه از دست اين سامان راحت بشيم...

چاکرات

: #

--------------------------------------------------------------


Tuesday, September 10, 2002
خبر... خبر...
حتما اينجا يه سر بزنين... کلی هم لطف می کنين با اين کارتون...

چاکرات

: #

اطلاعات
ديروز داشتم توی فايلهای قديميم چرخ می زدم ديدم يه کپی روزنامه توی بند و بساطم پيدا شد... قبلا اين روزنامه رو اينجا گذاشته بودم... ولی ديدم اگر دوباره بذارمش برای اونايی که نديدن ممکنه جالب باشه که کمی با اين سامان جوون آشناتر بشن... خداييش اگر نمی دونين بگم که اين بابا خطرناکه... اصلا هم قابل اعتماد نيست! به هر حال برای اطلاعات بيشتر در مورد سامان جوون به اِين مقاله مراجعه کنيد!

مخلصات

: #

--------------------------------------------------------------


Monday, September 09, 2002
فضول محل!!!
نمی دونم اين سامان مثل اينکه کار و زندگی نداره!!! همش ول می چرخه تو خيابون... يه دوربين هم دستش گرفته و برای خودش از در و ديوار عکس ميگره!!! اصلا به تو چه خسارت با کيه؟؟ اصلا نکنه خودت رفتی زدی ديوار رو ريختی؟؟؟ هان؟ آره.. بايد همين باشه!!! کاره خودته که اينقدر زود سر و کله ات پيدا شده و از صحنه هم عکس گرفتی!!! آهای... مرتيکه... تو هم بايد خسارت ماشين رو بدی و هم خسارت ديوار.. تازه اين ديوار احتمالا جزء ميراث فرهنگی هم بوده با قدمتی که داشته... بايد يه چند سال بندازنت تو زندون حالت جا بياد!!! اصلا معلوم نيست کی گذاشته تو تو خيابون ول بچرخی؟!؟!؟!!! خدايا يکی اينو از تو خيابون جمش کنه!!!

مخلصات

: #

--------------------------------------------------------------


Saturday, September 07, 2002
کاشکی يکی بود بهم می گفت چيکار کنم... خيلی خسته شدم... همش هم بد پشت بد ميارم...

: #

--------------------------------------------------------------


Tuesday, September 03, 2002
چقدر اين چند روزه خسته شدم... هنوز هم تموم نشده!!! واقعا به استراحت احتياج دارم... اونم يه استراحت طولانی...

: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::