:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Wednesday, March 27, 2002
يكي بود يكي نبود!
يه مرد تنها در گوشه اي از دنيا براي خودش به دنبال كار و كاسبي خودش بوده! امان از اين زندگي! اين مرد حقير براي خود به تنهايي در دنيا زجر مي كشد و هيچي نداشت مگر يك دستگاه رايانه. اين مرد به خودي خود كسي بود مشهور ولي از دنيا هيچ چيز نمي خواست چون دنيا با او دشمن بود. او به تنهايي در كنار خانه خود براي خود به كارهاي خود مي پرداخت ولي روزي از روزها او آمد. او مردي پليد و شيطان صفت بود. او شر را براي همه مي خواست و براي خود از غم ديگران شادي مي ساخت. سامان بود كه آمد و زندگي را بر جهانيان تلخ نمود. سامان بود و با خود سياهي آورد. او مردي بود بي دين و بي ايمان. سامان شر اين دنيا و آن دنيا بود. سامان زجر اين دنيا و آن دنياست. آن مرد حقير در گوشه خانه خود در رابطه با دهكده جهاني با سامان آشنا شد. نمي دانست كه سامان كيست. نمي دانست كه چه خطرهايي دارد. سالها آن مرد حقير زندگي آرامي داشت ولي زندگي او در خطر بود و آسايش او با اين آشنايي داشت از ميان مي رفت. سامان در طي مدتي كوتاه نه تنها او را از زندگي سير كرد بلكه خانه و كاشانه او را نيز تحديد نمود.
سامان خطريست بس بزرگ كه در آن آينده اي ديده نمي شود. سامان تاريك است و تاريكي او جهان گير. سامان ظالم است و ظلم او همه گير! او بر دنيا ظلم مي كند و انسانها را آشفته مي سازد. آن مرد حقير نيز از مظلومان ظلم اوست! آن مرد حقير از دست سامان زجر مي كشيد… سامان او را شكنجه مي داد. سامان او را به ذلت رسانيده بود. اما سامان نمي دانست كه حقيقتا او كيست. او فقط مردي تنها نبود. او بزرگ بود در انديشه و در كار و بزرگ بود همچون كوهي در برابر كاه. او سامان را شناخت و پرده از چهره پليدش برداشت. سامان ديگر جايي براي مخفي شدن نداشت. سامان به آخر راه رسيده بود. آن مرد حقير و ضعيف چنان در برابر او ايستاد كه سامان را مات كرده بود. سامان ديگر نمي توانست بر او ظلم براند. سامان مانند موجودي حقير در كناري افتاد و زجه ميزد! سامان به خاك سياه نشسته بود چون آن مرد حقير با تمام ناتوانيش چنان بر او ضربه مي زد كه سامان فرصت پاسخگويي نيز پيدا نمي كرد. آن مرد حقير با سامان چنان كرد كه سامان از دنيا بليطي مستقيم و يكطرفه به سوي آخرت گرفته و راهي آنجا شده! سامان حقير شده بود و ديگر ناي مقاومت نداشت. سامان مرد و دنيا از شر او در امان ماند.

نتيجه اخلاقي:
وقتي اينكاره نيستي نبايد زياد به مخت فشار بياري. جون به جونت كني اين كاره نمي شي!


: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::