:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Thursday, October 01, 2009
اول از همه تولد Blogger مبارک!!!

بعدش... امروز به يه نتيجه ای رسيدم! اوونم اينکه وبلاگ نويسي مثل سيگار مي مونه! وقتي ترکش مي کني و ديگه نزديکس نميشي و سرت با يه چيز ديگه گرمه اصلا حوس هم نمي کني بياي حتي يه جمله بنويسي! ولي وای به روزی که ميای و فقط يک جمله بنويسي!!! دوباره کرمش مي افته تو همه جونت! از پريروز که فقط يه copy/paste ساده اينجا کردم تمام تنم مي لرزيد که چرا نميام چيزی بنويسم!

خب .... دوباره اوومدم ....

مدتي هستش که مي خوام يه خورده اينجا نق و نووق کنم... مي بينم که آلان وقتشه! ولي جالب ااينه که نقي ندارم بزنم!
از سر کارم بگم؟ از وضع مملکت بگم؟ از بيکاری در رکود اقتصادی توی دنيا بگم؟ ازهوای دلنشين پاييزی بگم؟ شروع مدارس؟ شروع سرما؟ ويروس سرماخوردگي خوکي؟ دنيای اقتصاد؟ رئيس جمهور آمريکا؟ فرانسه؟ کوبا؟ توگو؟ نه! واقعا بگين چه حرفي برای آدم مي مونه که بزنه؟ حرفي که واقعا ارزش زدن داشته باشه! حرفي که فقط قرار نباشه يه سری خاله زنک بازی ها رو تعريف کنه و بخواد الکي دلتو شاد کنه که به خودت بگي آخ جوون آخ جوون بالاخره... نه! واقعا دلم حرفي مي خواد که تهش يه منطق داشته باشه، نخواد با کلمات خيلي زيبا بهم بفهمونه که بي شعورم! (من ترجيح ميدم رک و پوست کنده بهم بگن بي شعور) حرفي دلم مي خواد که نشون بده طرف داره از افکار خودش مايه ميذاره و نه اينکه نوشته های اينور و اوونور و حرفهای ديگرون و کتابهی خونده شده رو تحويل من بده! حرف دل مي خوام... حرف عقل مي خوام... حرف فکر مي خوام آفرينش مي خوام!
...

داری؟
نه؟!
...
نعجبي هم نداره! آخه مدتهاست که در جامعه ما فقط مرده ها زندگي مي کنند!

: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::