:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Thursday, August 05, 2004
امشب بسيار مودبانه ريدم به يه بنده خدايي که فکر ميکرد خيلي راحت حرف زدن خيلي کار درستيه!!! بيچاره تا آخر شب ديگه يه کلوم حرف ناجور به من نزد... تا منو نگاه ميکرد هم حرفش رو عوض مي کرد!!! آخه بابا جان... چرا فکر مي کني اون ور آب بودن بهت اجازه ميده هر دري وري خواستي بگي و همه هم بهت بخندن و چه چه و به به بگن؟؟؟ حالا فکر کنم تا چند صبايي در خماريه که چه بلايي قراره سرش بياد... حيوونکي!!!


: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::