●
و بازهم و بازهم در مورد Roleplaying
خيلی وقت بود که ننوشته بودم... خب ايندفعه هم برای جواب اوومدم... از من پرسيده شده بود که بيشتر در مورد اين Roleplaying توضيح بدم... خب اينم يه خورده توضيح بيشتر:
مقدمه
اين نوع بازي نوعي تأتر خانگي است كه در آن هر بازيكن نقشي را دارا مي باشد. يك نفر از بازيكنان در مقابل ديگران قرار مي گيرد اين بازيكن در حقيقت نوعي داستانگو ميباشد. نقش او آماده كردن موضوع داستاني است كه بازيكنان در آن قرار مي گيرند. بازي به اين صورت انجام مي گيرد كه :
1- در مرحله اول بايد حداقل داستانگو با قوانين بازي آشنايي داشته باشد و آن را مختصرا" براي ديگر بازيكنان توضيح دهد.
2- سپس بازيكنان با كمك و راهنمايي داستانگو شخصيت بازي خود را در داستان انتخاب مي كنند. (براي كمك در اين راه چند شخصيت از قبل آماده شده در اختيار شما مي باشد)
3- داستانگو بازيكنان را پس از انتخاب با شرح و توضيح موقعيتشان در داستان قرار مي دهد.
از اين پس بازي شروع مي شود. داستانگو بايد داستان خود را از قبل آماده كرده باشد و مسير تقريبي براي رسيدن به هدف بازيكنان را تعيين كرده باشد. داستانگو بايد در نظر داشته باشد كه بر ضد بازيكنان قرار نمي گيرد، بلكه راهنمايي است براي بازيكنان در مقابل اعمال آنان در داستان. موفقيت بازيكنان در بدست آوردن راه حل و به پايان رساندن موفقيت آميز داستان است و موفقيت داستانگو در اينكه به بهترين نحو داستان را كارگرداني كرده و بازيكنان را به هيجان آورده است. اين بازي همانند تأتر و سينما مي تواند در طي بازي به خاطر اشتباهاتي باعث "مردن" شخصيت بازيكن در داستان شود. داستانگو بايد در نظر داشته باشد كه بازيكنها در برابر تعداد دشمناني كه در داستان دارند ناچيز است، پس بايد در حين درگيريهاي داستان مواظب باشد تا حدالامكان شخصيت بازيكنان را به كشتن ندهد. از طرفي بازيكنان بايد در نظر داشته باشند كه اين يك بازي گروهي است كه در آن گروه براي انجام ماموريت در داستان انتخاب شده است و با همكاري يكديگر است كه موفق به پايان رسانيدن آن خواهند شد. اين بازي به شما اين امكان را مي دهد تا از دنيار روزمره خرج شده و در ماجراهايي قرار بگيريد كه هميشه در روياهاي شما بوده. با اين بازي مي توانيد به دنبال شهر افسانه اي مايا برويد، در سرزمينهاي جادويي با اژدها بجنگيد و در فضا با موجودات سياره هاي ديگر هم سفر شويد…
نقش داستانگو و سير پيشرفت بازي
داستانگو در اين بازي نقض اصلي را دارا ميباشد. اوست كه بازيكنان را هدايت مي كند و داستان را بر طبق اعمال آنان ميسازد. در شروع داستانگو داستان را خوب مي خواند و يادداشتهايي از نكات مهم آن برداشت مي كند. سپس بازيكنان را گردهم آورده و شخصيتهاي آنان را مشخص مي سازد. در اين موقع كار اصلي داستانگو شروع مي شود: او بايد هم نقش شخصيتهاي داخل داستان را بازي كند و هم نقش داور بازي را داشته باشد. بدين معني كه هنگاميكه موقعيتي را براي بازيكنان تشريح مي كند بايد منتظر تصميمهاي آنها نسبت به آن موقعيت باشد و پس از اينكه بازيكنان تصميم خود را اعلام كردند نتيجه تصميمشان را به آنان اعلام كنـد. به مثال زير توجه كنيـد، علي و آرش دو كارآگـاه هستند كه در مورد دزدي در موزه تحقيـق مي كنند:
داستانگو: وقتي كه به موزه مي رسيد پليس آنجا را محاصره كرده است. در ورودي موزه شكسته است و پنجره ها خرد شده اند. نگهبان موزه در حال صحبت با خبرنگاران است و كيسه يخي بر روي سرش گذاشته است. مي خواهيد چكار كنيد؟
علي نگاهي به آرش مي كند و مي گويد: آرش بهتر است تو بروي با رئيس موزه صحبت كني و من ميروم از نگهبان چند سوال در مورد ديشب بكنم. سپس به داستانگو مي گويد من خبرنگاران را كنار ميزنم و به در حاليكه كارت پليس خود را نشان ميدهم به او مي گويم كه مي خواهم خصوصي با او صحبت كنم.
آرش: من هم ميروم تا با رئيس موزه صحبتي داشته باشم.
داستانگو: بسيار خوب، آرش تو رئيس موزه را ميبيني كه در حال صحبت با رئيس انتظامات موزه است. علي، تو از ميان خبرنگاران مي گذري و وقتيكه نگهبان شب كارت تو را مي بيند بلند مي شود و احترام مي گذارد و به تو نزديك مي شود و مي گويد بله قربان!
علي: از او مي خواهم كه اتفاقات ديشب را براي من كاملا"شرح دهد.
آرش: آيا به رئيس موزه رسيدم؟ – سلام جناب رئيس، مي توانم كمي وقتتان را بگيرم.
داستانگو در نقش رئيس موزه: بله جناب سروان من در خدمتم…
همانطور كه در بالا ديديم بازيكنان تصميمهاي خود را به داستانگو اعلام مي كنند و بر طبق آن داستانگو دنباله داستان را ميسازد. به اين ترتيب داستان كم كم پيش مي رود تا به آخر برسد و اين بازيكنان هستند كه مسير پيشرفت داستان بين نقطه شروع و پايان آن را ميسازند. در حقيقت داستان را بازيكنان ميسازند و داستانگو آن را بر طبق كارها و اعمال آنان تعريف و بازسازي مي كند.
خب بازم اگر سئوالی بود من در خدمتم!
تا بعد
□ Atilopatil @ :
14:19 :
#