:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Wednesday, November 20, 2002
نخير... مسجد جای... نيست!!!
الو الو... صدا دريافت ميشه؟؟؟ الو الو.. سامان جوون... هستی؟؟؟ نگاه کن تورو خدا... بجای اينکه احوال پرسی کنه ببينه حال من خوبه يا نه داره دعای انشاالله و اين حرفا می کنه!!! بابا جون يکی نيست بگه اگر من نبودم که تو آلان همين وبلاگ رو هم توی Persianblog نداشتی!!! اينه تشکرهات؟؟؟ باشه... حالا که اينطور شد سامان جوون عزيز و لذيذ مجبورم يه سری افشاگری انجام بدم که آبرويت را ببره...
اول از همه اينکه سامان جوون دزده!!! آره... اولين دزدی رو هم در سن پنج سالگی از جيب پدرش کرده و يه سکه پنج تومانی دزديده!!! از اون موقع به بعد هم خرده دزد باقی مانده!!! چنانکه هم اکنون فکر ميکنه نسبت به سنش بايد دزدی کنه!!!
دوما اينکه سامان جوون به دردی بی دوا مبتلاست!!! اين درد که سالهاست در او رسوخ کرده Shampanzinophereny است که باعث شده که تا حدودی حلقه گم شده داروين يافت شود.
سوما اينکه بابا اصلا اين سامان جوون موجود خطرناکيه!!! کنترل اعصاب نداره!!! بلا به خودش و اطرافيانش نازل ميکنه!!! نه.. خداييش خودتون وبلاگشو بخونين ببينين چقدر بلاهای مسخره سرش مياد!!! آخه آدم عادی که موبايل گم نمی کنه!!! يا اينکه ياهو مسنجر همه کار ميکنه فقط مال اون خرابه!؟؟؟!!!
چهارما.. آهای سامان جوون... می خوای ادامه بدم يا نه!؟؟!؟!!!
پنجما... سامان جوون عزيزم.. من تا تورو توی گوور نکنم که جايی نمی رم....

فعلا
مخلصات

: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::