:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Saturday, November 16, 2002
مصاحبه
نخير... نشد... ديديم که اينطوری فايده نداره... هرچی صبر کرديم با زبون خوش يه خبرنگار پيدا بشه و با مصاحبه کنه نشد که نشد... از اين رو خودمان دست به کار گشته و يک عدد خبرنگار يافتيم که بخواهد با ما مصاحبه کند... پس ما هم به تقليد از يک وبلاگ نويس پر بيننده برای خودمون يه مصاحبه جور کرديم... (جاتون خالی بيچاره چه کتکی خورد تا حاضر شد قبول کنه...). در هر صورت ما کلی مراسم پذيرايی رو آمده کرديم و بالاخره خبرنگار ما آمد... اينم از متن مصاحبه:
خبرنگار: با سلام خدمت خوانندگان عزيز من از آقايان آتيل و پاتيل تشکر می کنم که من را به زور به اين مصاحبه دعوت نمودند...
آتيل: ما هم از شما تشکر می کنيم که آمديد.. به هر حال راه ديگه ای نداشتيد...
پاتيل: هی هی هی هی ....
خبرنگار: بله... خب شما خودتون رو معرفی می کنيد؟
آتيل: اين بقلی من اسم پاتيله!
پاتيل: اين خب معلومه که آتيله!!! هی هی هی هی ....
خبرنگار: شما چندساله هستين و احل کجاييد؟
آتيل: والا راستش سنمون پنجهزار و صد و سی دو سال است و ما دوقلو هستيم و از سياره ?!@?*#>%^&<% اومديم...
پاتيل: البته تلفظ آتيل رو ببخشيد چون يه خورده زبونش ميگيره اسم درست سياره ما ?!@?*#>%^&># است! هی هی هی هی...
خبرنگار: البته تلفظش خيلی سخته...
آتيل: بله بله.. شما سئوالهاتون بپرسين به تلفظ کاری نداشته باشين...
خبرنگار: خب شما چند وقته وبلاگ می نويسيد؟
آتيل: نوشتن رو که از ژانويه 2002 شروع کرديم... ولی اولين وبلاگ رو حدودا تابستون پارسال تو يه سايت فرانسوی گرفتيم که داداشمون برامون درستش کرده بود که چون اون موقع سرمون با چت کردن گرم بود بی خيالش شديم و گذاشتيمش کنار...
پاتيل: هی هی هی هی ....
آتيل: خب آره اون کامل پولی بدودش و بعد از يکسال بايد تمديد هم ميشد وگرنه همه چيز می پريد!!
خبرنگار: ای بابا اگر همون موقع وبلاگ می نوشتين که الان کلی معروف بودين!!!
آتيل: نه! اون موقع چت کردن بيشتر کيف داشت... تازه اون موقع ما تو دفتر خاطراتمون می نوشتيم با کلاستر بود...
پاتيل: خاطرررات... هی هی هی هی هی ....
خبرنگار: می تونم دفتر خاطراتتون رو ببينم؟
آتيل: نه! يعنی چی؟ خجالت بکش!!!
خبرنگار: خب حالا هدف شما از اين که وبلاگ می نويسين چيه؟
پاتيل: من بگم.. من بگم.. !!!!
آتيل: بگو....
پاتيل: هدف ما از وبلاگ نويسی اينه که معروف بشيم... و بعد از معروف شدن بهمون مدال بدن و بعد از گرفتن مدال کلی خودمونو بگيريم و امضاهامونو بفروشيم.. بعدشم ورود به وبلاگمونو پولی کنيم و پولدار بشيم... آخرش هم اينکه بهمون بگم بچه معروف پولدار لعنتی!!!!
خبرنگار: خب! خب! ديگه هدفی ندارين؟
آتيل: چرا... راستش می خواهيم برای ORCLAND هم پول جمع کنيم بلکه بتونن سلاحهای بهتری بخرن و تو منطقه خودشون حکومت رو بدست بگيرن!
پاتيل: هی هی هی هی ... حکو مت رو بدست بگيرن؟؟ هی هی هی هی ....
خبرنگار: می بينم که اهداف ORCدوستانه شريفی دارين... اگر کاری با من ندارين اجازه بدين من برم!
آتيل: چرا بابا کار داريم.. از دوستامون سئوال کن...
پاتيل: ها ها ها ها هی هی هی هی .. دوستاموون .. هی هی هی هی ....
خبرنگار: بله بله... دوستان زيادی دارين؟ يا از راه وبلاگ نويسی دوستی هم پيدا کردين؟؟
آتيل: بله.. از اين راه با چند نفری آشنا شديم... ولی فقط از راه پست الکترونيکی... دوستانی هم که از قبل داشتيم و وبلاگ ما رو می خونن ما رو خيلی دوست دارن! البته يکيشون به ما ميگه مرتيکه بی آبرو...
خبرنگار: چرا؟؟؟؟
آتيل: خب آخه ميگه بی آبرويين چون اگر از دوستات يکی حتی اگر بگوزه ما خبر رو ميذاريم تو وبلاگمون!
پاتيل: مگه کاره بدی می کنيم؟!
خبرنگار: خب شايد کسی دوست نداشته باشه گوزش رو تو وبلاگ بنويسن!
آتيل: خب ما ميگيم يکی گوزيد!!! نمی گيم که کی گوزيد!!! در ضمن اين دفعه بگم که همين دوستم که به من ميگه بی آبرو کاسه باسنش شکسته! نمی تونه دو دقيقه عين آدم بشينه رو صندلی... همش باسنش رو هواست!!! در ضمن گوزه بده گنده هم ميده!!!
پاتيل: آره آره.... هی هی هی هی ... خيلی بی شعوره!!! هی هی هی هی...
خبرنگار: سئوال ديگه هم هست که من بپرسم...؟
آتيل: سئوال ديگه؟! خب باشه بقيه اش برای بعد...
پاتيل: آره بريم بازی کنيم... بقيه اش برای بعد!!!
خبرنگار: از دعوت شما ممنونم...
آتيل: ما هم از شما متشکريم... دستسون درد نکنه...
پاتيل: درد نکنه؟؟؟ هی هی هی هی .. بعد اون همه کتک؟؟؟ هی هی هی ...
آتيل: اين هم پايان اولين مصاحبه... انشاء الله مصاحبات بعدی هم خواهيم داشت و از هر فرصتی برای ترويج و معروف سازی خودمان استفاده خواهيم کرد... ما آتيل و پاتيل بسيار کارمون درسته و هيچکس به خوبی ما وبلاگ نمی نويسه!!! تازه فراموش نکنين که حتما ORCLAND رو هم بخونين و از آنها طرفداری کنين.. تازه ما وبلاگمون از همه وبلاگها متنوع تره... در ضمن همش هم مثل بقيه از دوست دختر و دوست پسرهامون حرف نمی زنيم... راستی يادم افتاد... آهای خبرنگار....
خبرنگار: بله؟؟؟؟؟؟
آتيل: بپرس دوست دخترهامون کی هستن....
خبرنگار: بله حتما... ببخشين آقايان آتيل و پاتيل آيا اجازه می دهيد که خوانندگان ما بدانند آيا شما دوست دختر دارين يا نه؟
آتيل: بله بله... حتما... من با خانم Cameron Diaz دوست هستم و ....
پاتيل: آره آره ... منم با Catherine Z. Jones دوستم....
آتيل: خب ديگه برای ايندفعه بسته!!! به اندازه کافی کفتون رو بريديم... بريم به کار و کاسبی خودمون برسيم...

مخلصات

: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::