:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::


Saturday, February 09, 2002
دو دوست!!!

بابا جان ما دوتا دوست داريم يكي از انو يكي توپ تر! اين موضوعي كه براتون تعريف مي كنم كاملا واقعيه!!! خودم كه كف كردم پس افتادم!!! حالا شما چه شويد خدا مي دونه!!!

يه روزي يكي از همين دوستام يه ماشين داشت (داره) كه خيلي وضعش قاراش ميش بود و بعد از قرني خوابيدن تو پاركينگ خونش تصميم ميگيره يه دستي به سر و روش بكشه… اوون يكي دوستم كه خيلي دوست داره به همه كمك كنه قدم جلو مذاره و پيشنهاد ميده كه:
بابا بي خيال بده خودم برات ريديفش كنم
اوون يكي ميگه: جدي ميگي؟ خودت درستش ميكني؟
بازم دومي ميگه: آره بابا كاري نداره! ميدم دست آشنا كه خراب كاري هم نكنه
اولي ميگه: قربون دستت! خدا عمرت بده! دمت گرم!
دومي ميگه: من نوكرتم! هرچي مي خواي بگو همون كارو برات بكنم!!!

خلاصه دومي ماشينو براي يك تعمير فوري و بازسازي ورميداره ميره!

يك ماه بعد!
اولي پاي تلفن: سلام… چي شد؟ درستش كردي؟
دومي: نه بابا تو نميري وقت سر خاروندن نداشتم ولي قرار گذاشتم فردا عصر ماشينو ببرم تعميرگاه
اولي: دستت درد نكه!
دومي: چاكرتم!!!

يك ماه بعد!!
يكي ديگه از دوستام شاهد يك ماجراي جالب است… ماشين اولي در كناره خرابه كوچه دومي زير يه تن برف مدفونه!

يك ماه بعد!!!
اولي (بازم با تلفن): سلام.. ماشين رديفه؟
دومي: ماشين؟؟؟!!! كدوم ماشين؟؟؟
اولي: !!!!!!!!!!!!! ماشينم
دومي: آهان!!! خب راستش ماشينت روشن نمي شه!!!
اولي: چرا؟؟!!!
دومي: بابا اينم ماشينه تو داري؟؟؟ بندازش دور يكي ديگه بخر!
اولي: من ماشينمو ميخوام
دومي: چي؟ كدوم ماشين؟؟!! آهان ماشين!!! چي شو مي خواي؟
اولي: يعني چي چي شو مي خوام!؟ خب ماشينو مي خوام
دومي: اي بابا مگه نگفتم روشن نمي شه!!!!

يك ماه بعد!!!!
ماشين اولي با يك عمليات كماندويي به پاركينگ صاحبش بر ميگردد.

يك درخواست:
از كليه افرادي كه مايل به همكاري هستند دعوت مي شود كه براي ياري رساندن به اين ماشين بدبخت همت نمايند و يه جوري اين ماشين رو از دست اين افراد خارج نمايند. به اولين نفر كه موفق به انجام اين كار شود يك جفت لاستيك نو هديه داده مي شود!

نتيجه اخلاقي:
كس نخارد پشت من! گر مشت و لگد دوستان من!!

مخلص

: #

--------------------------------------------------------------


:: Blogger :: Home :: Archives :: Contact ::